شرح زندگي حضرت آيت الله آقا سيد علي قاضي (رحمة الله عليه)
خاطره دیگرى كه درباره قدرت روحى مرحوم قاضى از ایشان (مرحوم آیت الله قوچانى ) بـه یـاد دارم ایـن اسـت كه مى فرمودند بین ایران و عراق مسائلى پیش آمده بود و ارتباط بـیـن دو كشور قطع شده بود و پولى كه از طرف پدر ایشان به نجف مى رسید، مدت دو سال گذشته و یك فلس هم از ایران نیامد. آن موقع شهریه اى هم به طلاب داده نمى شد و تـنـها سه عدد نان در روز توسط مرحوم آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى به طلاب داده مى شد. كسبه نجف معمولا به مردم و بویژه طلاب به طور نسیه جنس مى دادند و حـتـى بـه مدت چند سال هم مطالبه نمى كردند و از این بابت حق بزرگى بر حوزه نجف دارنـد. مـرحـوم والد مـا هـم هـر دو سالى یك بار مسافرتى به ایران مى كردند و یكى از زمـینهاى خود را فروخته و بابت بدهكارى خود مى پرداختند (و مى فرمودند:) در این دو سـال ، خـوراك مـا در شـبـانـه روز سـه عـدد نان و سكنجبین بود و یك بار هم به خاطرمان خطور نكرد كه این چه زندگى اى است . این همه نه به خاطر قدرت روحى ما بود؛ بلكه حكایت از قدرت روحى مرحوم قاضى مى كرد كه چنان ما را تحت تاءثیر قرار داده بود كه به این گونه مسائل فكر نمى كردیم .
از نـكـات بـسـیـار مـهمى كه یك مربى موفق باید رعایت نماید، توجه به استعداد سالك طـریـق خـدا و مـیـزان فـراگـیرى وى و ظرفیتهاى روحى اوست . روش پیامبران الهى علیه السـلام هـمـواره این بود كه هر سخنى را به هر كسى نمى گفتند و هر حكمتى را در اختیار هـر شخصى قرار نمى دادند؛ چرا كه حكمت ، همچون گوهرى تابناك كه گیرنده آن باید ارزش آن را درك كند و در فهم آن موفق و نسبت به حفظش كوشا بوده ، آن را درست به كار بـنـدد. چـه بـسـا كـلام آمـوزنـده اى كـه راه گـشـاى جـویـنـدگـان اسـت ، ولى بـه دلیـل نـاتـوانـى سـالك و رهـرو از فـهـم دقـیـق آن ، مـوجـب گمراهى او خواهد شد. به همین دلیـل رسـول گـرامـى اسـلام صـلى الله عـلیـه و آله فـرمودند: انا معاشر الانبیاء نكلم الناس على قدر عقولهم ؛ ما پیامبران ، با مردم به اندازه خردشان سخن مى گوییم .
مرحوم آیت الله قاضى در این مورد بسیار دقیق بودند و با هر یك از شاگردان خویش بر طـبـق اسـتعداد او رفتار مى نمودند. دستورات اخلاقى و عملى ایشان مناسب با حالات سالك بـود و همین امر نیز موجب مى شد كه همگان به عمق تعالیم ایشان پى نبرند و هر كس به قـدر ظـرفـیـت خـویـش از آن خـرمـن عـلم و دانـش خوشه چیند. یكى از شاگردان آن مرحوم مى گوید:
مـرحـوم آقـا شـبـهـا مـجـلس اخـلاق داشـتـنـد و چراغ روشن نمى كردند و به همان تاریكى ، بعضى از علماى نجف كه اهل باطن بودند به آن مجلس حاضر مى شدند و غالبا صحبت در مـعـرفة النفس بود و تهذیب اخلاق و صحبت عرفان هم مى فرمودند؛ و لكن بیشتر در همان مـعـرفـت ذات انـسان و خودشناسى بود و اگر ناشناسى وارد مى شد، صحبت را تغییر مى دادنـد و در اطـراف زیارت سیدالشهدا علیه السلام صحبت مى فرمودند كه استعداد مختلف است و هر حرفى را به هر كسى نمى شود گفت . قدس الله سره العزیز!
حـجـت الاسلام و المسلمین قوچانى ، فرزند مرحوم آیت الله قوچانى مى فرمایند: … هر وقت كـسـى خـدمـت ایـشـان (مـرحـوم قاضى ) مى رسید و درخواستى مى كرد، یك سرى دستورات عـمـومـى داشـتـنـد، یـكـى خـوانـدن نـمـازهـاى نـافـله در شـبـانـه روز، نـمـاز اول وقـت ، سـجـده بـیـن الطـلوعـیـن و اربـعـیـنـیـات كـه اذكـار خـاصـى را در هـر چهل روز توصیه مى كردند و سپس طبق ظرفیت افراد، دستورات متفاوتى مى دادند. هر روز دو جـلسـه صبح و بعد از ظهر داشتند كه جلسه بعد از ظهر افراد خاص مورد نظر ایشان شركت مى كردند. مرحوم والد در هر دو جلسه شركت مى كردند و مى فرمودند:
جـلسـه بـعـد از ظهرها آن قدر قوى بود كه ما مدت 24 ساعت در اختیار ایشان و گویى مسخر ایشان بودیم .
و نیز حكایت زیر در مورد برخى از دستورات ایشان گویاى همین مطلب است :
یـكـى از شـاگردان مرحوم على آقاى قاضى كه قدرى جوان هم بود، روزى مرحوم قاضى مى بیند كه او روز به روز رنگش زرد و خودش لاغر مى شود. از ایشان مى پرسد: چه كار مى كنى كه این طور مى شوى ؟ جواب مى دهد: هر شب غیر از مقررات عادى ، یك قرآن ختم مى كنم و تقریبا خواب ندارم . ایشان مى فرماید: از امشب فكر كن كه من در مـقـابـلت نـشـسـتـه ام و بـخـوان ! آن شخص فردا آمد و گفت : بیشتر از یك جزء نـتـوانـسـتـم بـخـوانـم . بـعـد از چـنـد روز دسـتـور مـى دهـد كـه خـیـال كـن به امام زمان علیه السلام مى خوانى و یا پیامبر و یا على علیه السلام . فردا آمـد و گـفـت : هـر چـه كـردم نتوانستم بیشتر از یك حزب بخوانم . بعد از چند روز فـرمـود: خـیـال كـن بـه خـدا مـى خـوانـى ! مـى گـویـنـد آن جـوان از اول قـرآن شروع نموده بود و در ایاك نعبد و ایاك نستعین مانده بود و صبح همان شب از دنیا رفت .
بـه دلیـل رعـایت همین اصل مهم ، یعنى تفاوت استعدادها و عدم فهم نكات عرفانى توسط هـر قـلبـى ، عـرفـا هـمـواره شـاگـردان خـویش را به مخفى نگه داشتن اسرار سفارش مى نـمـودنـد و از بـیـان سـخنانى كه براى همگان قابل فهم نیست ، پرهیز مى كردند. مرحوم حاج سید هاشم حداد مى فرمایند:
مـرحـوم آقا (آیت الله قاضى ) به من گفتند: سید هاشم ! سر را فاش مكن كه گرفتار مـى شـوى ! روزى مـى رسد كه از اطراف و اكناف بیایند و عتبه درت را ببوسند. مى فـرمـودنـد: مـن در تـمام مدت عمر، یك بار، آن هم در حقیقت به واسطه محذور و حیا سرى را فاش كردم و تا به حال كه دهها سال است از آن مى گذرد گرفتار آنم .
رهنمودهاى اخلاقى:
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· 10· 11· 12· 13· 14· 15· 16· 17· 18· 19· 20· 21