شرح زندگي حضرت آيت الله آقا سيد علي قاضي (رحمة الله عليه)
حـضـرت آیت الله علامه سید محمد حسین طباطبایى در بیان این ویژگى استاد خویش خاطره اى بس گویا و آموزنده نقل فرموده اند:
یـكـى از دوسـتـان مرحوم قاضى حجره اى در مدرسه هندى بخارایى معروف در نجف اشرف داشت و چون ایشان به مسافرت رفته بود، حجره را به مرحوم قاضى واگذار كرده بود كـه ایـشـان از نـشـسـتـن و خوابیدن و سایر احتیاجاتى كه دارند، از آن استفاده كنند. مرحوم قـاضـى روزهـا نزدیك غروب مى آمدند در آن حجره و رفقاى ایشان مى آمدند و نماز جماعتى بـرپـا مى كردند و مجموع شاگردان ، هفت و هشت ، ده نفر بودند و بعدا مرحوم قاضى تا دو سـاعـت از شـب گـذشـتـه مـى نـشـسـتند و مذاكراتى مى شد و سوالاتى از شاگردان مى نمودند.
یـك روز در داخـل حـجـره نشسته بودیم ، مرحوم قاضى هم نشسته بود و شروع كردند به صـحـبـت كـردن دربـاره تـوحید افعالى ، ایشان گرم سخن گفتن درباره توحید افعالى و تـوجـیـه كـردن آن بـودنـد كـه در ایـن اثـنـا مثل اینكه سقف آمد پایین . یك طرف اتاق ، راه بـخـارى بـود؛ از آنـجـا مـثل صداى هار هارى شروع كرد به ریختن ، سر و صدا و گرد و غبار فضاى حجره را گرفت . جماعت شاگردان و آقایان ، همه برخاستند و من هم برخاستم و رفتیم تا دم حجره كه رسیدیم ، دیدم شاگردان دم در ازدحام كرده و براى بیرون رفتن ، همدیگر را عقب مى زدند. در این حال معلوم شد كه این جورها نیست و سقف خراب نشده است . بـرگـشـتیم و نشستیم . همه در سر جاهاى خود نشستیم و مرحوم قاضى هیچ حركتى نكرده و بـر سـر جـاى خـود نـشسته بودند و اتفاقا آن خرابى از بالا سرشان هم شروع شد. آقا فـرمـود: بـیـایـیـد اى مـوحـدیـن تـوحـیـد افـعـالى ، هـمـه شـاگـردان مـنـفـعـل شـدنـد و مـعـطـل مـانـدنـد كـه چـه جـواب گویند! مدتى نشستیم و ایشان نیز دنباله فرمایشاتشان را درباره همان توحید افعالى به پایان رساندند.
آرى ، آن روز چـنـین امتحانى داده شد؛ چون مرحوم آقا در این باره مذاكره داشتند و این امتحان دربـاره هـمـیـن مـوضـوع پـیـش آمـد و ایـشـان فـرمود: بیایید اى موحدین توحید افعالى ….
عـلامـه طـبـاطـبـایـى خـاطـره دیـگـرى نـیـز از اسـتـاد خـود، مـرحـوم قـاضـى نقل فرموده اند كه شنیدنى است :
قضیه اى را از ایشان آقایان نجف نقل مى كردند؛ نه یك نفر و دو نفر، بلكه بیشتر و بعدا من خودم از ایشان پرسیدم ، تصدیق نمودند كه همین طور است . مرحوم قاضى مریض بوده است و در منزلى كه داشتند، در ایوان منزل نشسته بودند و كسالت ایشان پادرد بوده است ، بـه حـدى كـه دیـگـر پـا جـمـع نـمـى شـد و حـركـت نـمـى كـرد. در ایـن حـال ، بـیـن دو طایفه ذكرت و شمرت در نجف اشرف جنگ بود و بامها را سـنـگـر كـرده بودند و پیوسته به یكدیگر از روى بامها تیراندازى مى كردند و از این طـرف شـهـر بـه طرف دیگر شهر با همدیگر مى جنگیدند. بالاخره بعد از جنگ طولانى ، ذكـرتـهـا غلبه نموده و طایفه شمرتها را عقب مى زدند و همین طور خانه به خانه جلو مى آمـدنـد، در پـشت بام خانه ایشان نیز طایفه شمرتها سنگر گرفته بودند و از روى بام بـه ذكـرتـهـا مـى زدنـد. چـون ذكـرتـیها غلبه كردند، بر این پشت بام آمدند و دو نفر از شـمـرتـیـهـا را در روى بـام كشتند و مرحوم قاضى هم در ایوان نشسته و تماشا مى كنند و چون ذكرتیها بام را تصرف كردند و شمرتیها عقب نشستند، آمدند در حیاط خانه و خانه را تـصـرف كـردند و دو نفر از شمرتیها را در ایوان كشتند و دو نفر دیگر را در صحن خانه كشتند كه مجموعا در خانه ، 6 نفر كشته شد و مرحوم قاضى فرموده است :
وقـتـى كـه آن دو نـفـر را در پـشـت بـام كـشـتـنـد، از نـاودان مـثـل بـاران هـمـیـن طـور داشـت خـون پایین مى آمد و من همین طور نشسته ام بر جاى خود و هیچ حـركـتـى هـم نـكـردم و بـعـد از ایـن ، بـسـیـار ذكـرتـیـهـا ریـخـتـه بـودنـد در داخل اتاقها و هر چه به درد خور آنان بود، جمع كرده و برده بودند.
بـلى ، لطفش این بود كه مرحوم قاضى مى گفت : من حركت نكردم ، همین جور كه نشسته بودم ، تماشا مى كردم . مى گفت : از ناودان خون مى ریخت و در ایوان دو كشته افتاده بـودند و در صحن حیاط نیز دو كشته افتاده بود و من تماشا مى كردم ، این حالات را فناى در تـوحـیـد گـویـند كه در آن حال ، شخص سالك ، غیر از خدا چیزى را نمى نگرد و تمام حركات و افعال را جلوه حق مشاهده مى كند.
شاگردان مرحوم قاضى:
صفحات: 1· 2· 3· 4· 5· 6· 7· 8· 9· 10· 11· 12· 13· 14· 15· 16· 17· 18· 19· 20· 21