باکاروان عاشورا...(1)
هُرم سوزان كوير، بر خستگي كاروانيان نيشتر مي زند و بدن هاي خسته آن ها را مي آزارد
غروب دوم محرم، كاروان بر سينه تفتيده بيابان توقف مي كند
صدايي مي پرسد: اين جا كجاست؟
پاسخ مي آيدکه اين جا كربلاست.
فرمود: اعوذ بک من الکرب والبلاء.
رنج سفر کوتاه شد. آخرين منزل همينجاست .
اين خاک ما را ميشناسد. اين آسمان، اين خاک تبدار! اين وسعت دشت، آشناي ماست.
امروزامام حسين (ع) به كربلا مي رسد و دل كوير را در تب و تاب مي اندازد. آسمان نيز، چهره در هم كشيده است. زمين بغض خود را فرو مي خورد و فرات بي صدا اشك مي ريزد و حضرت زينب(س) نيز… .
ورود و ماندن درکربلا، تنديسي است از خطرپذيري اصحاب در راه انجام وظيفه و تکليف. انسانهاي دريادل و موحدي كه تا پاي جان بر سرِ ايمان خود اصرار ورزيدند و از حريم ولايت و امامت، پاسداري کردند.
امروز،دوم محرم ،حسينيان کربلايي شده اند و از نو احرام دگر بسته اند . قرباني دگر آورده اند و در پي صفاي ديگري مي گردند.
و امروز زمزمي از عشق برايشان جوشيدن گرفته است… .
و هنوز کربلا، کربلايي مي طلبد. طالب مرد عمل است و انسان هاي دريادل و از جان گذشته را مي جويد.
وهر روز کربلا، کربلائيان را به انجام تکاليف بر جاي مانده فرا مي خواند.
اين جاست جاي به هنگام اين ندا:
هر که دارد هوس کرببلا بسم الله…